اپیزود اول از پادکست قندهار منتشر شد.
این اپیزود بر روی آیتیونز و کستباکس موجود است. برای آشنایی با روش مشترک شدن این پادکست، این صفحه را ببینید.
ما در هر قسمت از پادکست قندهار با یک شخص مصاحبه میکنیم و در این قسمت میزبان رحیم هستیم تا بخش کوچکی از داستان زندگیاش را با ما به اشتراک بگذارد.
لطفاً تجربههای مشابه خود را به صورت فایل صوتی برای ما به آدرس kandahar@chronos-farsi.com ارسال کنید. کرونوس در انتخاب، ویرایش و حذف محتوای ارسالی آزاد است.
- موسیقی متن: احمد ظاهر – سلطان قلبها
{آنونس – این اپیزود شامل کلماتی هست که ممکنه رکیک و غیرمناسب به نظر بیاد و به همین دلیل برای کودکان مناسب نیست. ما به جز مواردی که در اون ممکنه گفته شدن کلمهای محرمانگی شخص ثالثی رو به خطر بندازه کلمهی دیگهای رو حذف نمیکنیم.}
سلام. من بیژن هستم و شما به پادکست قندهار گوش میکنین. من تقریبن یه هفته نشستم جلوی کامپیوتر و سعی کردم برای این اپیزود که اولین برنامهمه یه مقدمهی مفصل بنویسم و بگم میخوام چی رو بگم. اما نتونستم. این پادکست برای من یه سفره. به همهی معنیهای این کلمه. این پادکست داستان یه کشفه. کشف چیزی توی درون خودم که تا امروز نمیشناختمش، هرچند که هنوزم دقیق نمیدونم چه شکلیه اما توی مصاحبههایی که با آدمای مختلف داشتم و اونا رو با شما به اشتراک میذارم یواشیواش به سمت پرده برداشتن ازش حرکت میکنم. نمیدونم چرا نتونستم چیز خاصی برای مقدمهی قسمت اول این پادکست بنویسم؛ شاید چون هیچی نمیدونم از چیزی که میخوام پیداش بکنم. برام خیلی بیشکل و ناپختهس. اما میدونم یه چیزی وجود داره. یه چیزی که شاید رحیم بهتر بتونه توضیحش بده.
رحیم ۲۶ سالشه، اصالتن افغانستانیه و توی ایران به دنیا اومده.
{بخش اول رحیم}
رحیم آدم خیلی شوخ و سرزندهایه و توی روابط اجتماعیش خیلی باهوشه. چیزی که فهمش برای من بعد از سی و اندی سال زندگی خیلی سخت بود این بود که با این که رحیم توی ایران به دنیا اومده، اما هیچکس از دولت گرفته تا مردم اون رو به عنوان ایرانی قبول نداشتن.
{بخش دوم رحیم}
اگه احساس میکنین مغزتون داره عذاب میکشه از شنیدن این پادکست، من دقیقن خطابم با شماس. من وقتی فهمیدم رحیم چقدر شبیه منه و چقدر من باهاش غریبم، دیگه نتونستم راحت با خودم کنار بیام. فقط خواستم بیشتر کشفش کنم. بیشتر بفهممش و بدونم چرا چرا و چرا این همه بساط داشته. اونم مثل من پارتی میرفته، سگمست میشده و بعد از کشیدن گل، چشماش خط میشده و دراز به دراز میافتاده و رودهی خودشو از خنده میبرونده. رحیم یه چند وقتی میره افغانستان و اونجاس که یه کم چش و گوشش بیشتر وا میشه.
{بخش سوم رحیم}
رحیم زاهدان زندگی میکرده و هیچوقت نتونسته شناسنامهی ایرانی بگیره. یه روزم پلیسها میریزن خونشون و اهل و تبارشونو دیپورت میکنن افغانستان. مجبورشون میکنن در عرض نیم ساعت همهی وسایل خونه رو بریزن توی یه کامیون و برن افغانستان و مجبور میشن حتا پول کامیون و کمپی رو هم که سه شب توش میمونن پرداخت کنن.
{بخش دیپورت}
اما رحیم دوباره برمیگرده ایران و این بار به صورت غیرقانونی میره تهران. تهران برای رحیم یه دنیای دیگهس یه دنیای وارونه و عجیب.
{بخش چهارم رحیم}
مفهوم ریخت و پاش برای یه افغانستانی میتونه پرداخت قبض برق و آب باشه. چیزی که ایرانیا فکر میکنن جزو نیازای اولیهی زندگیه. به نظرم رسید خونوادهی رحیم تا الآن باید چند بار زندگیشون رو از صفر شروع کرده باشن. ازش همینو پرسیدم…
{بخش پنجم رحیم}
رحیم میگفت تهران خیلی با زاهدان فرق داشت. میشد بهتر توی تهران کار پیدا کرد و بعضی از مردوم هم نژادپرست نبودن. ازش پرسیدیم فکر میکنه چند درصد از مردم تهران نژادپرستن. جوابی که بهم داد شوکهم کرد.
{بخش ششم رحیم}
برای من از اول زندگیم تا همین الآن طول کشید که بفهمم نژادپرستم. حداقل چون هیچی از افغانستان نمیدونم و با این که طبق آمار رسمی سه میلیون افغانستانی توی ایران زندگی میکنه، من هیچوقت حتا یه دوست افغانستانی هم نداشتم. اما هیچوقت به راسیست بودن خودم واقف نبودم. از رحیم خواستم بهم بگه نژادپرستی توی ایران چه شکلیه. جوابش جالب بود!
{بخش هفتم رحیم}
نسبت به افغان بودن خودت چه حسی داری؟
{بخش هشتم رحیم}
برای رحیم سخت بود که برگرده به خیلی از خاطراتش. و به خاطر طولانی نشدن این اپیزود، بخش زیادی از حرفهاشو مجبور شدم حذف کنم. امیدوارم بتونم از ادامهی حرفهاش که توی این پادکست جا نشده یه روزی بتونم یه چیز دیگه ایجاد کنم. یا برای دسترسی عموم روی اینترنت قرار بدم. به هر حال توی اپیزودای بعدی با آدمای دیگهای مصاحبه میکنیم که داستانای متفاوتی دارن. نمیدونم میشه به قندهار رسید یا نه و میدونم ممکنه اسم قندهار برای مردم قومیتهای مختلف توی افغانستان بنا به جایی که توش بزرگ شدن معنی متفاوتی رو برسونه. اما خودم شخصن فکر میکنم میشه به قندهار رسید. {رحیم بخش هشتم.)
من از قندهار خیلی دورم اما من حتا یک دهم رحیم سفر نکردم و شاید اندازهی اون آدم توی زندگیم ندیدم. قندهار فقط یه اسمه اما برای من تداعی یه داستان درازه. هزار و یکشبی که خیلی دیگه این روزا مثل قدیم عاشقانه نیست. قندهار من با قندهار شما ممکنه فرق کنه، اما من میخوام از قندهار خودم بگم. از سفری که برای من سخت و شکننده خواهد بود و به همون اندازه شاید سازنده و دوستداشتنی باشه.
پادکست قندهار هر هفته یه اپیزودش منتشر میشه و تا وقتی که من و دوستای افغانستانی من موضوع برای گفتن داشته باشیم ادامه پیدا میکنه. از شما هم میخوام تجربهی خودتون رو از سفر قندهارتون به صورت صوتی ضبط کنین و برام بفرستین تا توی اپیزودای آینده ازش استفاده کنم. ایمیل پادکست توی توضیحات این اپیزود هست. منتظر پیامتون هستم و … دیگه هیچی. فعلن!
{آنونس} پادکست قندهار کاری از گروه کرونوس هست. / این پادکست تولید شده توسط بیژن صباغ، هنگامه تاجیک، ریچل ورتن و همهی کسانی که / داستانهاشون رو / با ما به اشتراک گذاشتن. {آنونس}
Podcast: Play in new window | Download (34.7MB)
اشتراک: Apple Podcasts | Spotify | RSS | نحوهی اشتراک پادکست
اگه بهم اجازه میدادن یک چیز رو از إهن انسان ها از بین ببرم اون چیز قطعا تبعیض بود . تبعیض نژادی ، جنسی فرهنگی و….