- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
-
2021/01/30 در 02:07 #6427
هیأت تحریریه
مدیرکل[متن اپیزود]
توی ایران یه تفکری وجود داره که مدتهاست از نظر علمی منسوخ شده. خیلی از ایرانیها خودشون رو از نژاد آریایی میدونن و فکر میکنن از اعراب و خیلی از تمدنهای دیگه برتران. راستش رو بخواین، خود من هم شخصن چند سال از زندگیم اینطوری فکر میکردم. این افسانهی نژاد آریایی ایرادای زیادی داره که توی این ویدیو و ویدیوی بعدی سعی میکنم بهش بپردازم. پس با من باشین!
آرامگاه داریوش اول، پادشاه هخامنشی در نقش رستم هست. توی این آرامگاه چند تا کتیبه وجود داره که حدود ۲۰۰ سال پس از ساختن آرامگاه اونجا قرار داده شده. توی یکی از این سنگنبشتهها که به کتیبهی DNa معروف هست، داریوش خودش رو از نسل آریایی دونسته. قبل از ترجمهی این کتیبه، بعضی از شرقشناسها از جمله آبراهام دوپِرون به این نتیجه رسیده بودند که «آریایی» اسم باستانی مردمی بوده که توی ایران فعلی ساکن بودن. این کلمه در غرب و در سال ۱۷۶۸ برای اولین بار استفاده شد و در سال ۱۷۷۷ به آلمانی ترجمه شد.
در مورد معنی این واژه اختلاف نظرهای زیادی وجود داره. بعضی از پژوهشگرا معتقدند کلمهی آریایی اشاره به قومی داره که از شرق آسیا به ایران اومده بودن. عدهی دیگهای معتقدن این کلمه به یک طبقهی اجتماعی برمیگرده. طبقهی اشراف و نجیبزادههایی که توی این منطقه حاکم بودن. عدهای از زبانشناسان میگن «آریا» توی زبان سانسکریت به معنای «نجیب زاده» هست.
اما در سال ۱۷۶۸، سر ویلیام جونز، که یه قاضی انگلیسی توی کلکته بود متوجه میشه که زبان سانسکریت تشابهات زیادی با زبونای یونانی و لاتین داره و انگار زبان بعضی از اقوام که در ایران و آسیای میانه زندگی میکردن با زبانهای اروپایی یه منشأ مشترک دارن. این مسأله سی سال بعد به اثبات رسید. معلوم شد همهی این اقوام به زبان مشترکی صحبت میکردن و اسم این زبون رو گذاشتن هندواروپایی یا به عبارت درستتر، پروتو ایندو یوروپین.
طی سالهای بعد، برخی از متفکرین ادعا کردن افرادی که با این زبون صحبت میکردن، فرهنگ و رسوم مشترکی داشتن. عدهای از متفکرین هم به این نتیجه رسیدن که این افراد که در آسیا ساکن بودن، به دلیل تشابه زبانی با ساکنین اروپا همون جد اولیهی اروپاییها هستن. گفته میشد آریاییها از آسیا به اروپا مهاجرت کردن و زبان و فرهنگ خودشون رو هم با خودشون آوردن. این ایدهی مهاجرت آریاییها که امروزه به عنوان «افسانهی آریایی» شناخته میشه خیلی سریع در ادبیات جامعهی علمی در اروپای غربی فراگیر شد.
این ایده که زبانهای آلمانی، فارسی، لاتین و یونانی احتمالن همه از یه زبون نشأت گرفتن منجر به این شد که توی قرن ۱۹ خیلی از دانشمندا بگن پس احتمالن افرادی که به این زبون صحبت میکردن همه از یک قوم و یک نژاد بودن و ژنهای مشترکی داشتن. البته باید بگم اون موقع چون هنوز DNA کشف نشده بود خیلی از محققین و انسانشناسها تنها بر اساس ویژگیهای ظاهری اقوام مختلف اون افراد رو طبقهبندی میکردن و این ویژگیهای ظاهری هم چیزهای مشخصی مثل رنگ پوست و رنگ مو بود. با رشد دانش ژنتیک کلمه و مفهوم «نژاد» منسوخ شد. امروز بیولوژیستها همه معتقدند اصلن چیزی به نام نژاد وجود نداره. در این باره توی ویدیوی بعدی بیشتر توضیح میدم.
اما توی قرن ۱۹ در اروپا مفهوم نژاد به تعبیر مدرنش داشت شکل میگرفت. دانشمندا دوست داشتن همونطور که پروانهها رو بر اساس ویژگیهای ظاهریشون به دستههای مختلف تقسیمبندی میکنن، این طبقهبندی رو برای انسانها هم اجرا کنن. در سال ۱۸۲۳ یولیوس کلاپروث ادعا کرد «هندوژرمنها» یا همون آریاییها رنگ پوست روشن داشتن و افرادی که در اروپا ساکن هستن همه از شرق به اونجا اومدن. این ادعا کمکم توی جامعهی علمی آلمان شکل گرفت که آریاییها که جد اروپاییها هستن، نژادی «بسیار بااستعداد» و خلاق بودن. نژادگراهای اروپایی، این تعریف جدید از نژاد آریایی رو در تضاد با سامیها قرار میدادن. اونها میگفتن سامیها – که میشه همون اعراب و یهودیها – نمیتونن تفکر خالص داشته باشن و هوش کمتری دارن.
نظریهپردازان نژاد اونموقعها با اندازهگیری کردن جمجمه، استخوانها و اجزای صورت آدمها، اونها رو به نژادهای مختلف تقسیمبندی میکردن و این تقسیمبندی تا مدتهای زیادی توی جوامع غربی وجود داشت. کمکم دیگه این اصطلاح هندواروپایی هم منسوخ شد و این نظریهپردازها یه راست از کلمهی آریایی استفاده میکردن. از اینجا به بعد صفت آریایی باز هم بیشتر مفهوم قبلی خودش رو از دست داد و تبدیل شد به نژاد برتر. ارنست رِنان فرانسوی معتقد بود تنها نژاد اصلی آریایی هست و آریاییها هستن که حق دارن سرنوشت بشریت رو تعیین کنن. فردریش مکس مولر معتقد بود هنوز خون آریایی در رگ اروپاییها جاری هست. آدولف پیکتت هم با ایجاد یه تقابل بین آریاییها و سامیها، آریاییها رو نژاد برتری معرفی کرد که برای حکومت بر جهان انتخاب شدن. این داستانها مدتها قبل از قدرت گرفتن هیتلر شکل گرفته بود.
پس قبلاً جامعه علمی، آریایی ها رو افرادی می دونست که به یه زبان مشترک صحبت میکردن. اما کمکم این طرز فکر به این تغییر کرد که آریاییها طی هزاران سال یک قوم دستنخورده باقی موندن و با هیچ قوم دیگهای ادغام نشدن. اصطلاح آریایی یه مفهوم نژادی و فرهنگی پیدا کرد و تبدیل شد به هر چیزی که عرب و یهودی نباشه. در اواخر قرن ۱۹، بعضی از این محققین اروپایی معتقد بودن که همهی بدبختی ایرانیها به خاطر این هست که سامیها رو تحمل میکنند. ویلهلم دوم، آخرین قیصر آلمان در نامهای شهادت میده که از اصل و نسب آریایی هست. در هنگام سفر مظفرالدین شاه در سال ۱۹۰۲ به آلمان، روزنامهی Die Post نوشت که مظفرالدین شاه شبیه آلمانهای آریایی هست. به این شکل هویت ملی آلمان هم بر اساس همین مفاهیم شکل گرفت. تئودور بنسن در ۱۸۶۸ معتقد بود که بعضی از آریاییها به آسیا مهاجرت کردن و تمدنهای آسیایی رو اونجا به وجود آوردن و عدهی دیگهای از آریاییها به اروپا رفتن؛ اما اونایی که به آسیا رفتن به خاطر اختلاط با نژادهای دیگه به انحطاط کشیده شدن اما در اروپا، نژاد نوردیک رو تشکیل دادن که در شمال و مرکز اروپا ساکن بودن و خالص باقی موندن. افسانهی نژاد آریایی دیگه تبدیل شده بود به افسانهی ژرمن. یادمون باشه که تمام این عقاید مربوط به نژاد در اروپای غربی به دلیل وجود نداشتن تکنیکهای علم ژنتیک، فقط بر اساس مقایسهی ظاهری افراد به وجود اومده بوده. اما هر عقل سالمی این رو میدونه که ایرانیها حتا از نظر ظاهری با ژرمنها تفاوتهای زیادی دارن.
توی دوران رایش سوم یا همون هیتلر، کلمهی آریایی به معانی «ژرمن» و «غیریهودی» تعبیر شد و در ۷ آوریل ۱۹۳۳ تحت یه بند قانونی که به «پاراگراف آریایی» معروفه وارد قانون آلمان شد. این قوانین در ابتدا علیه یهودیان استفاده میشد ولی کمکم علیه همهی خارجیهایی که حکومت نازی ازشون خوشش نمیاومد به کار رفت. هیتلر در کتاب «نبرد من»، آریاییها رو «نژاد اصلی»، «نژاد دارای فرهنگ» و از همه مهمتر «غیریهودی» خطاب میکنه و معتقده این نژاد اروپایی به دلیل ترکیب شدن با نژادهای دیگه در حال از بین رفتن هست.
محققین یا بهتره بگم به اصطلاح محققین آلمانی رسمن بدون داشتن هیچ توجیه زمینشناسی یا ژنتیکی ادعا میکردن که منشأ نژاد آریایی شمال اروپا بوده و آریاییها بعدن به شرق و سرزمین ایران رفتن. این ایدهی اصلی که کلمهی آریایی چیزی نیست جز یک زبان مشترک تا اینجا دیگه تقریبن به طور کامل از بین رفته و بدون هیچ پشتوانهی محکم علمی تبدیل به یک نژاد شده و توسط نژادپرستان آلمانی مورد استفاده قرار میگیره. بعضی از این دانشمندهای آلمانی که رسمن این ایدئولوژی رو تبلیغ میکردن از رضاشاه هم میخواستن که به بازسازی و پاکسازی این نژاد در ایران بپردازه.
بقیهی ماجرا رو همه میدونین. سوء استفاده از یه مفهوم که یه زمانی به علم زبانشناسی مربوط میشده در اروپای قرن بیستم منجر به کشتار و پاکسازی میلیونها یهودی و کولی در سرتاسر اروپا میشه.
شاید به نظرتون عجیب بیاد که استفاده از مفهوم نژاد آریایی تا همین سالهای اخیر و حتی همین قرن بیست و یکم حتی توی آمریکا ایده ی اصلی و حتی قسمتی از اسم گروههای تندروی نژادپرست و ضد سیاه پوستان بوده. مثلا گروه «ملتهای آریایی» Aryan Nations که در دهه هفتاد میلادی در آمریکا پدید اومد معتقده آریاییها برتر از سیاهپوستها هستند. چنین گروههایی که KKK هم یکیشون هست مسئول جنایتها و تبعیضهای زیادی علیه سیاهپوست ها توی آمریکا هستن.
اگه اشتباه نکنم این طرز تفکر برتری نژاد آریایی هنوز بعد از صد و پنجاه سال بین بعضی از ایرانیهای ملیگرا رواج داره. اما این ایده توی ایران چجوری رواج پیدا کرد؟
جالبه بدونین عقیدهی نژاد بودن آریا و همینطور برتر بودن آریاییها از بقیهی آدما قبل از نیمهی دوم قرن نوزدهم در ایران وجود نداشت. در اواخر دوران قاجارها، ایدهی برتری نژادی افرادی که احتمالن در گذشته به زبان هندواروپایی صحبت میکردن محبوبیت زیادی پیدا کرد.
اولین افرادی که کلمهی مدرن آریایی رو در متون فارسی استفاده میکنن، میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی هستن.
آخوندزاده و کرمانی با ترجمهی متون فرانسوی و آلمانی در مورد نژاد آریایی، دقیقن همون عقاید رو به فارسی آوردن و به این ترتیب دوگانهی آریایی – سامی در ایران شکل گرفت. میرزا آقاخان کرمانی در ۱۸۹۱ توی کتاب «آیینهی سکندری» به شرح تاریخ «ملت آریایی» میپردازه. همهچیز آریایی بودن در تقابل با عرب بودن تعریف میشه و دلیل همهی فلاکت ایرانیها اعراب معرفی میشن. کرمانی توی کتابش رفتار تنفرآمیزی نسبت به اعراب داره و اونها رو ولگرد و بیفرهنگ میدونه و مشکلات روز ایران رو هم حتا به اعراب منتسب میکنه. بنابراین، افسانهی آریایی که در اصل در غرب نظریهپردازی شده بود در قرن ۱۹ وارد ایران شد و به ادبیات اصلی ملیگرایی در ایران تبدیل شد!
توی دوران پهلوی، ناسیونالیسم یا همون ملیگرایی، ایدئولوژی اصلی دولت میشه و آریانیسم بیش از پیش گسترش پیدا میکنه. محمدرضا شاه خودش رو شاهنشاه آریامهر (یعنی نور آریایی) لقب میده و از ایدهی آریایی بودن برای توجیه سلطنت استفاده میشه. این ایدهی برتری نژادی تا جایی پیش میره که عباس اقبال آشتیانی توی کتابش مینویسه که سیاهپوستان «کماستعدادترین» مردم هستن. رضاخان هم همونطور که میدونیم در لوای همین ایدئولوژی ناسیونالیستی و ملیگرایانه سعی میکنه از خانمها کشف حجاب کنه و دیکتاتوری ملی خودش رو به رخ بکشه.
توی سال ۱۳۱۴ رضاشاه دستور میده اسم کشور تغییر کنه و به ایران تبدیل بشه. جالبه بدونین با این که ایدئولوژی رسمی آلمان و ایران (یعنی همون آریانیسم) در این زمان تقریبن یکی بوده، اما آلمان از نظر سیاسی روابط خوبی با ایران نداشته. این موضوع به جایی میرسه که در سال ۱۹۳۶، آلمان رسمن اعلام میکنه که ساکنین ایران و مصر آریایی نیستن! اما ترکها رو آریایی محسوب میکنن. همونطور که میدونیم، سقوط رایش سوم مهر پایانی بود بر مفهوم غلطانداز آریایی در اروپا. اما این مفهوم کماکان در خارج از اروپا توی بخش مهمی از تفکرات ملیگرایانه حفظ شده.
توی ده سال گذشته در ایران، بحث نژاد آریایی یه بار دیگه داره توسط اپوزیسیون سکولار ایران و بهویژه طرفداران نظام پادشاهی تبلیغ میشه. رضا ضیا ابراهیمی، فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد معتقده امروز که ایران در یه جنگ سرد با عربستان سعودی قرار داره، تقابل بین ایران و دولتهای عربی توسط ملیگراهای ایرانی نه به عنوان یه مسألهی سیاسی و ژئوپلتیک، بلکه به چشم یه خصومت نژادی دائمی بین ساکنین این جامعهها دیده میشه. توی ویدیوی بعدی که دو هفتهی دیگه منتشر میشه باز هم به این مسأله میپردازیم و این بار سعی میکنیم نگاه دقیقتری به خود مفهوم نژاد داشته باشیم.
اگه از این ویدیو خوشتون اومده اونو با دوستاتون به اشتراک بذارین. مرسی از منبع عظیم انرژیتون و این که اونو به اشتراک میذارین.
-
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.