- این موضوع 0 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 7 سال، 4 ماه پیش بدست
هیأت تحریریه بهروزرسانی شده است.
-
نویسندهنوشتهها
-
-
2018/05/04 در 20:31 #1978
هیأت تحریریه
مدیرکلتوی تقریبن همهی جوامع، مخصوصن جوامع غربی قبل از شکلگیری مذهب جادوگری وجود داشته. جادو و سحر یه جورایی از همون ابتدای شکلگیری بشر باهاش بوده…. اما جادو چی بوده و چرا به وجود اومده؟
////
دایرهالمعارف بریتانیکا، جادو رو نوعی منطق معرفی میکنه که سعی میکنه با استفاده از نیروهای نامرئی یا ماوراء طبیعه روی وقایع و مواد تأثیر بذاره. ریشهی کلمهی مجیک یا همون جادو، کلمهی مگوی در یونانی بوده. اشارهی این کلمه به قوم ماد بوده که مذهب زردشتی داشتن. ظاهرن خیلی از سنتهای جادوگری از خاورمیانه تأثیر گرفتن. جادو و اشکال مختلفش مثل غیبگویی و کیمیاگری و غیره توی همهی بخشهای زندگی وجود داشته و جزء جداییناپذیر زندگی بشر بوده. در حالی که فالگیری و غیبگویی به پیشبینی آینده میپرداخته، خود جادو و سحر سعی میکرده روی قدرت خارجی تاثیر بذاره. انسان فکر میکرده میتونه با انجام کارهایی ارادهی خدایان رو تغییر بده و مثلن باعث بشه که بارون بباره.
توی مصر باستان، را، خدای خورشید وقتی میخواست غروب کنه مجبور بود به یه جنگ تمام عیار با سپاه شیطان به سرکردگی آپپی بره که دشمن خونی را بوده. ارتش آپپی حتا قدرت این رو داشته که توی روز به جنگ با خورشید بپردازه و ابرهای سیاه روونهی آسمون کنه. مردم/ برای کمک به خدای خورشید هر روز این تشریفات رو انجام میدادن: یه مجسمه از آپپی به شکل یه تمساح یا مار ترسناک میساختن و روش با مرکب اسم اهریمن رو مینوشتن. بعدش کاهن روی اون مجسمه که نماد دشمن خدا بود تف میانداخت، با کارد اونو چاکش میداد، مینداختش روی زمین و اطرافش آتیش بزرگی راه میانداختن. این مراسم هر شب و حتی توی روزای ابری و طوفانی اجرا میشده.
اعمالی مثل فالگیری و تعبیر خواب حتا توسط حکومتها هم استفاده میشده و بعضی از محققین حتا پیامبرا، شامانها و آخوندها رو هم جزو جادوگرها محسوب میکنن. اما جادوگری قبل از این که تبدیل به یه امر عمومی بشه، یه امر شخصی و شیوهی زندگی همه بوده.
یکی از جادوهایی که توسط انسانهای اولیه انجام میشده این بوده که مجسمهی دشمنشون رو میساختن و به این مجسمه صدمه وارد میکردن و معتقد بودن هر صدمهای که به این مجسمه یا تمثال وارد بشه، به دشمن واقعیشون هم وارد میشه. این کار توسط همهی مردم انجام میشده. یه مثال دیگه: وقتی که شکارچیها میرفتن شکار بچههاشون توی خونه نباید روی زمین با چوب شکل راه و مسیر بکشن چون این کار باعث میشده شکارچی دیگه نتونه راه برگشت به خونه رو پیدا کنه. یا کسی که توی جنگ کمان به بدنش اصابت میکرده، اون رو بعد از خارج کردن از بدنش توی یخ میذاشته تا درد جراحت رو کاهش بده.
اما همهی ما میدونیم که با دعا کردن بارون نمیاد و با فحش دادن به همسایهمون اون از هستی ساقط نمیشه. اما هنوز ما به یه سری خرافات اینجوری اعتقاد داریم. سؤال من اینه: چی باعث شد که جادو هزاران سال قدرتش رو حفظ کنه و فقط بعد از میلاد مسیح کمکم شروع به محو شدن بکنه؟
جامعهشناسا و روانکاوای زیادی به بررسی پدیدهی جادو و جادوگری پرداختن و سعی کردن اون رو توضیح بدن که در بین اونها تایلور، فریزر و پدر علم روانکاوی فروید قرار دارن. فروید توی کتاب توتم و تابو توی سال ۱۹۱۸ با نتیجهگیری از تحقیقات بیشمار دانشمندهای قبل از خودش، رفتارهای انسانهای وحشی یا بومی قبل از دورهی تمدن رو مورد بررسی قرار میده. فریزر و فروید معتقد بودن انسانها اون موقعا فکر میکردن که چون میتونن به تصوراتشون حاکم باشن، نسبت به اشیا هم میتونن تسلط داشته باشن. انسانی رو در نظر بگیرید که قبلا مثل حیوون زندگی میکرده و حالا مسلح به ذهنی شده که توش تصاویر وجود داره و قابلیتهای زیادی داره. انسان تا مدتهای مدیدی فکر میکرده اتفاقایی که توی ذهنش میافته با واقعیت هیچ فرقی نداره. پس اگه میل انسان بر شکست دادن دشمن باشه، این کار میتونسته به سادگی ساختن مجسمهی اون دشمن و صدمه زدن بهش باشه. بعدتر وقتی انسان به این اعتقاد شک میکنه و ذهنیت شک توش شکل میگیره زمانی هست که جادو جای خودش رو به مذهب و بعد به علم میده. محققین زیادی وجود دارن که معتقدن جادو، مذهب و علم نتیجهی تاریخی هم هستن. وقتی جادو منسوخ میشه، مذهب جاش رو میگیره و وقتی مذهب منسوخ میشه علم سعی میکنه روی قدرتهای خارجی تاثیر بذاره. اما طبق تفسیری که فروید توی کتاب «توتم و تابو» بهش اشاره میکنه، سحر و جادو شیوهی ابتدایی تفکر بشر بوده و اصلی که بر اون حاکم بوده، قدرت مطلق ذهن بوده. اون میگه انسان در ابتدا فقط با میل خودش سر و کار داشته. درواقع هنوز برای انسان اولیه فرصت درک این موضوع وجود نداشته که واقعیت، بعضی وقتا با اون چیزی که توی ذهنش وجود داره فرق میکنه. اما این شک کمکم و بالاخره توی تاریخ به وجود میاد و جادو و خرافات از بین میره. اینجا فرصت نمیشه بیشتر در مورد کتاب فروید صحبت کنم اما اگه میخواین در مورد منشأ روح، بت و شیاطین هم اطلاعات بیشتری کسب کنین پیشنهاد میکنم این کتاب صد و چند صفحهای رو حتمن بخونین.
پس توی مرحلهی تاریخیای که جادو توی اون اون حاکمه، انسان قدرت مطلق داره. هر چیزی که میل انسان حکم کنه براش اتفاق میافته. یعنی وجود خود میل یا نیت، اتوماتیک منجر به رفع اون میل میشده. توی مرحلهی بعد از تاریخ که مذهب حاکم میشه، انسان یه بخشی از اقتدارش رو به خدایان میده. خدایانی که دیگه در دسترس انسان نیستن و به راحتی میشه همهچیز رو به گردن اونا انداخت. اما توی همین مرحله هم باز انسان فکر میکنه میتونه با انجام کارهایی ارادهی خدایان رو تغییر بده.
توی انجیل به روایت متی، هنگام تولد مسیح جادوگرهایی بودن که به عنوان ستارهشناسان خردمند پارسی شناخته میشدن. بر اساس افسانههای مسیحی دقیقن از همون زمانها جنگ بین مسیحیان و جادوگرها شروع میشه. مسیحیها میگفتن نیروی این جادوگرا و مسیح از معجزات الهی بوده در حالی که جادوگرها فقط از توهمات و نیروهای اهریمنی استفاده میکنن. اما جادو هیچوقت به صورت کامل از بین نرفت. اعتقاد به چشمنظر از عهد بیزانس وجود داشته. مردم معتقد بودن حسود نیات جنی داره و مسیحیها باید به شکلی با این نیروی شیطانی مبارزه کنن. بله راه حل مسیحیت چی بود؟ یه چشم نظر دیگه برای مبارزه با اون چشمی که چشم زده. خیلی عجیب نیست؟ آیا یه سنگ آبی میتونسته از شکستن پای آدم محافظت کنه؟ این به ما نشون میده که مردم واقعن معتقد بودن که میتونه و همین براشون کافی بوده.
بین سالهای ۳۰۰ تا ۱۰۵۰ میلادی که اوج شکلگیری مسیحیت بود جادوگرها رو کافر میدونستن. در سال ۱۳۲۴ میلادی توی ایرلند، لیدی Alice Kyteller به اتهام انجام کارهای جادویی، داشتن سکس با اجنه، تلاش برای پیشگویی آینده و مسموم کردن ۳ شوهر اولش به اعدام محکوم شد. البته خیلی از کسایی که به جادوگری محکوم میشدن جادوگر نبودن، مثلن ژرمنها یا اسکاندیناویاییهای مذهبی که مذهب رسمی باهاشون حال نمیکرده هم به عنوان کافر شناخته میشدن. کمکم خود مذهب برای کارهایی مثل جنگیری، درمان توسط دارو و مسمومیت از فرمولها و شیوههای قدیمی جادوگرها استفاده کرد و بهاصطلاح اونا رو مسیحی کرد. در نهایت از اواخر قرون وسطی تا اوایل عصر مدرن، کسانی که جادوی سیاه میکردن توی دادگاههای تفتیش عقاید به اعدام محکوم شدن و کتابهاشون سوزونده شد و کسایی که جادوی سفید مثل فالگیری و کیمیاگری میکردن، با ترس و لرز یا به کارشون ادامه دادن یا به مذهب گرویدن. توی عصر روشنگری، تقریبن همهی جوامع غربی جادوگرها رو به عنوان شارلاتان میشناختن. البته همینجا هم باید توضیح بدم که یه تعداد محدودی از محققین هم معتقدن جادوگرها اصلن وجود نداشتن که بخوان تحت تعقیب قرار بگیرن و تمام کسایی که به عنوان جادوگر دستگیر میشدن افرادی بودن که مخالف کلیسا و مذهب بودن.
تا یادم نرفته بگم که مرز بین جادو و علم هم گاهی خیلی مخدوش میشه چون علم خودش در ابتدا از جادوهای علمیای مثل ستارهشناسی و کیمیاگری شروع شد. تمدن غرب با این سیستم تکاملی «جادو-مذهب-علم» سازگاری داره، اما خیلی وقتا تعریف انسانشناسانهی موضوع سخت میشه چون چیزی که برای یه نفر جادو محسوب میشه ممکنه برای کس دیگهای مذهب تعریف بشه یا برعکس.
روانکاوی علم بسیار پیچیده و جذابی هست و همونطور که دیدیم شکلگیری میل و ارادهی اولیه توی انسان رو دلیل به وجود اومدن چیزی به نام جادو معرفی میکنه. ما هم روانکاوی رو راحت نمیذاریم و توی اپیزودهای آینده به بررسی و نقد ایدههای روانکاوی هم میپردازیم.
اگه از این ویدیو خوشتون اومده، مشترک کانال بشین و این ویدیو رو برای دوستاتون هم بفرستین. مرسی از منبع عظیم انرژیتون و این که اونو به اشتراک میذارین.
-
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.